مَحمَت نُصرَت معروف به عَزيز نَسين نويسنده، مترجم وطنزنويس اهل
تركيه است پس از خدمت افسري حرفهاي، نسين سردبيري شماري گاهنامه طنز را عهدهدار شد. ديدگاههاي سياسي او منجر به چند بار به زندان رفتن شد. بسياري از آثار نسين به هجو ديوانسالاري و نابرابريهاي اقتصادي در جامعهٔ وقت تركيه اختصاص دارند. آثار او به افزون از ۳۰ زبان گوناگون ترجمه شدهاند. بسياري از داستانهاي كوتاه او را ثمين باغچه بان واحمد شاملو رضاهمراه وصمد بهرنگي به فارسي ترجمه كردهاند.
در سالهاي پاياني زندگي، عزيز نسين به مبارزهٔ روزافزون با آنچه ناداني و افراطي گري ديني ميخواند پرداخت. او به آزادي بيان و حق انتقاد بدون چشمپوشي از اسلام معتقد بود. بعد از فتواي خميني براي قتل سلمان رشدي نسين ترجمهٔ كتاب آيات شيطاني را آغاز كرد. اين مهم منجر به مورد هدف قرار گرفتن وي از سوي گروههاي افراطي اسلامي شد. در ۱۹۹۳ هتلي را در شهر سيواس آتش زدند و سبب مرگ ۳۷ نفر در واقعهٔ كشتار سيواس شدند. خود نسين از اين جريان جان سالم بدر برد.
داستانهاي عزيز نسين گاه به صورت جدا و بيرون از مجموعههاي خود و گاه در قالب اصلي كتابها به فارسي ترجمه شدهاند. از داستانهايي كه به فارسي ترجمه شده ميتوان به اين داستانها اشاره كرد: پخمه، حقهباز، خري كه مدال گرفت، زن بهانهگير، عروس محله، گردنكلفت ، يك خارجي در استانبول، نابغه هوش، مگر تو مملكت شما خر نيست؟، خانهاي روي مرز، داماد سرخانه، چگونه حمدي فيل دستگير ميشود؟، غلغلك، زن وسواسي، موخوره، مرض قند، طبق مقررات، گروهك كرامت و گروهك سلامت، و شارلاتان.
كتابها و آثار عزيز نسين در قالب اصلي خود كه در تركيه انتشار يافتهاست از اين قرار استداستان كوتاه
- Geriye Kalan (چيزهاي بجامانده، ۱۹۴۸)
- İt Kuyruğu (دم سگ، ۱۹۵۵)
- Yedek Parça (قطعه يدكي، ۱۹۵۵)
- Fil Hamdi (حمدي فيل، ۱۹۵۵)
- Damda Deli Var (ديوانهاي روي بام، ۱۹۵۶)
- Koltuk (صندلي دستهدار، ۱۹۵۷)
- Kazan Töreni (مراسم ديگ، ۱۹۵۷)
- Toros Canavarı (هيولاي توروس، ۱۹۵۷)
- Deliler Boşandı (ديوانهها طلاق گرفتند، ۱۹۵۷)
- Mahallenin Kısmeti (قسمت محله، ۱۹۵۷)
- Ölmüş Eşek (خر مرده، ۱۹۵۷)
- Hangi Parti Kazanacak (كدام حزب ميبرد؟ ۱۹۵۷)
- Havadan Sudan (حرف از اينجا و آنجا، ۱۹۵۸)
- Bay Düdük (آقاي سوت، ۱۹۵۸)
- Nazik Alet (دستگاه حساس، ۱۹۵۸)
- Gıdıgıdı (غلغلك، ۱۹۵۹)
- Aferin (آفرين، ۱۹۵۹)
- Kördöğüşü (دعواي كور، ۱۹۵۹)
- Mahmut ile Nigar (محمود و نگار، ۱۹۶۰)
- Gözüne Gözlük (عينك چشمانت، ۱۹۶۰)
- Ah Biz Eşekler (آه، ما خرها، ۱۹۶۰)
- Yüz Liraya Bir Deli (يك ديوانه براي صد ليره، ۱۹۶۱)
- Biz Adam Olmayız (ما آدم نميشويم، ۱۹۶۲)
- Bir Koltuk Nasıl Devrilir (چطور ميشود حكومت را برانداخت، ۱۹۶۱)
- Sosyalizm Geliyor Savulun (برويد كنار! سوسياليسم دارد ميآيد، ۱۹۶۵)
- İhtilali Nasıl Yaptık (چطور شورش كرديم؟ ۱۹۶۵)
- Rıfat Bey Neden Kaşınıyor (رفعت بيگ چطور خودش را در دردسر انداخت، ۱۹۶۵)
- Yeşil Renkli Namus Gazı (گاز سبزرنگ ناموس، ۱۹۶۵)
- Bülbül Yuvası Evler (خانههاي مثل لانه بلبل، ۱۹۶۸)
- Vatan Sağolsun (سر وطن سلامت، ۱۹۶۸)
- Yaşasın Memleket (زندهباد ميهن، ۱۹۶۹)
- Büyük Grev (اعتصاب بزرگ، ۱۹۷۸)،
- Hayvan Deyip Geçme (به حيوان فحش نده، ۱۹۸۰)
- Yaşım Merhaba 70 (۷۰سالگيام، سلام!، ۱۹۸۴)
- Kalpazanlık Bile Yapılamıyor (حتي جعل هم نميشود كرد، ۱۹۸۴)
- Maçinli Kız İçin Ev (خانهاي براي دختر ماچين، ۱۹۸۷)
- Gülmece Öyküleri (داستانهاي طنز، ۲۰۰۱).
رمان
- Kadın Olan Erkek (مردي كه زن شد، ۱۹۵۵)
- Gol Kralı Sait Hop Sait (آقاي گل، سعيد، بپر بالا، سعيد!، ۱۹۵۷)
- Erkek Sabahat (زيبايي مردانه، ۱۹۵۷)
- Saçkıran (طاسي، ۱۹۵۹)
- Zübük (زوبوك، ۱۹۶۱)
- Şimdiki Çocuklar Harika (بچههاي امروزي معركهاند، ۱۹۶۷)
- Surname (لقب، ۱۹۷۶)
- Tek Yol (تنها راه، ۱۹۷۸).
مراسم گراميداشت ياد صفر قهرمانيان در برلين آلمان
سه شنبه ١٢ آذر ١٣٨١
صفرخان در سال ١٣٠٠ شمسي (٨١ سال پيش) در روستاي شيشوان عجب شير ، كه سبز
وخرم در كنار درياچه اروميه و در دامن رودخانه پر آب قالا چاي آرميده است
، به دنيا آمد. نام مادرش ،گوهر تاج وپدرش محمد حسين بود. به علت فقدان
مدرسه در محل زندگي بالاجبار مدت ٧سال پيش ميرزاها وملا هاي ده گلستان
وبوستان وازاين قبيل خواند. خودش ميگويد "... به علت اينكه زبانم تركي
بود،چيزي ازآنها عايدم نشد." پس از آن وارد مدرسه اي در عجب شير شد ولي
تنها توانست دوره ابتدايي را به پايان برد صفر نوجوان براي گذران زندگي
خانواده به كار كشاورزي پرداخت. درآن موقع بخش زيادي از حاصل كار دهقانان
نصيب مالكان ميشد، دولت وژاندارم هاهم حامي آنها بودند. مالكين عملا صاحب
اخيتار جان و مال وناموس دهقانان محسوب ميشدند. صفرخان خود گفته است:
"... امروزظلم وستم وتجاوز به ناموس ،فردا خبر از دردهاي ديگر، هر شب ما
با درد تازه اي سر به بالين ميگذاشتيم واين رنج هاي روحي بود كه آنروز ها
مرا به مبارزه عليه اين بي عدالتي ها كشاند."
آرديني اوخو